یک عاشقانه ساده
عشق ماندگار نیست ولی... ماندگار عشق است
|
||
یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : داراب
پسره 2 ماه ميره خونه يکي از دوستاش ميمونه... بعد 2 ماه ميره سر کوچه ... يه دختر خوشگل ميبينه ... بهش تيکه ميندازه... يکي از دوستاش بهش ميگه ميدوني اوني که بهش تيکه انداختي کي بوود ؟ اون خواهر همونيه که 2 ماه خونش موندي... پسره با پشيموني ميره خونه دوستش ..دوستش داشته عرق ميخورده بهش ميگه من خواهرتو نشناختم بهش تيکه انداختم... دوستش میگه به سلامتی رفیقی که 2 ماه خونم بود ولی خواهرمو ندید و نشناخت نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() |
||
![]() |